وااسفا در این آشفته بازاری که برخی از مجاری نامشروع و از مجرای پول های ناپاک و بادآورده، مدرک های بی درک و بادآورده را فراچنگ می آورند که تبعات مترتِّب برآن در اقتصاد،فرهنگ و سیاست،مصیبت آور است،بودند و هستند معلِّمان و ادیبانی پاک ضمیر در این سرای کهن بسان"میر فتّاح" که با عرقِ روح و ریاضت جان،دل به دریای علم و معرفت زده و از این لُجَّه لایتناهی،جرعه های معرفت نوشیده است.
کد خبر: ۹۵۵۷۴۹
تاریخ انتشار: ۲۴ فروردين ۱۴۰۰ - ۲۱:۱۹ 13 April 2021

یادِ جاریِ حاج فتاح شفیعی،ادیبِ سپهرِ ادبیات کهگیلویه

به گزارش تابناک کهگیلویه و بویراحمد ، دکتر سیاوش نریمان شاعر ، نویسنده و استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه در استان کهگیلویه و بویراحمد در پی درگذشت میر فتاح شفیعی سوق ، فرهنگی برجسته ادبیات کهگیلویه ، نوشت :

"به نام خدا،خالق علم و عشق"
در نکوداشتِ یادِ جاریِ-میر فتّاح شفیعی سوق،ادیبی در سپهر ادبیات دیارمان-
اینک که یکی از ارکان شهیر فضل و ادب از این سامان،رحل اقامت در حریم ابدی افکنده با دریایی از تحزُّن عمیق،این ضایعه دلگزا را به سادات فخیمه سادات رضا توفیق ، شهر سوق ، خاستگاه و رویشگاه تدیُّن و معرفت ، خاندان وجیه آن دانش پرورِ متوفّا ، جامعه محزون فرهنگ و ادب کهگیلویه تسلیت می گوییم . به روان زلال فرهنگی دل آگاه ، مصاحبِ حافظ، مولوی و سعدی ، روانشاد سید کرم الله رضایی از اقلیمِ سیادتِ سلاله رضا توفیق نیز که اخیراََ رخ در نقاب گِل سیاه کشیده اند ، گُلِ فاتحه نثار می کنیم و یاد آن سید جلیل را تبجیل می کنیم. نکته اول این که : ناگفته پیداست که دل بستن به این سرای فانی و مجازی ، نه مُوجَّه است و نه شایسته ، چرا که به قول سعدی شیرازی : "هر آنچه را نپاید دلبستگی را نشاید" و به تعبیر ملّای رومی:"/عشقِ آن یاری گزین کو باقی است/کز شراب جان فزایش،ساقی است/که این دقایق حکمت بار،همه و همه ترجمان آیه نفیسه قرآن است که:"ما عندکُم یَنفدُ و ما عنداللهِ باقِِ"/این داشتنی ها همه بگذاشتنی ست/جز روشنیِ دل که نگهداشتنی ست/اولیاء واصِل،حکیمان مُتاَلِه و سلسله عرفا صاحبدل،هرگز مهر سحرانگیز دنیای دونِ ناپایدار را به جان نخریده اند و دل بدان نسپرده اند.گویا با حافظ راز شیراز همنوا بوده اند که:/نه عمرِ خضر بماند نه ملک اسکندر/نزاع بر سرِ دُنیِّی دون مکن درویش/و یا:/بیا که قصرِ اَمَل سخت، سست بنیاد است/بیار باده که بنیاد عمر،بر باد است/مجو درستی عهد از جهان سست نهاد/که این عجوز، عروسِ هزار داماد است/بنابرین،سنَّت محتوم و قهری الهی، بر این است که همگان روزی،مرثیه فراق را در این نشئه ناسوت خواهند سرود و دیده از این سرای موقَّتی فرو خواهند بست.
اما دومین نکته: مرتبت و منزلت والای قبیله فضل و معرفت است که در آینه تابناک قرآن هم مصرَّح است و متجلِّی تا جایی که عالمان و دانشمندان در کنار خداوند و فرشتگان به یکتایی و وحدانیتش،گواهی می دهند:"شهداللهُ اَنَّهُ لاالهَ الّا هُو و الملائکه و اولواالعلم"
بدیهی ست علم،بما هوعلم،ممدوح است و پسندیده اما علمی که چراغ راهِ نوعِ بشر قرار گیرد و از پرتو آن،نفوس خلائق، منتفع شوند،بسی والاتر است و پُلی ست به سمت ملکوت.بر عکس این قضیه،دانشی که از سرِ رعونتِ نفس، معطوف به این تنِ مجازی باشد و از این محمل، به فضل فروشی،تجمیع مال و منال و تکاثر ثروت و اشتهار،منجر شود، جهالت است و نکبت و مایه خواری و ذلّت.از نگاه اهل دل،علمی نافع است که آثار و برکاتش در اعضاء و جوارح آدمی تسرِّی یابد و جامعه را نیز متمتِّع گرداند.امیر بیان، علی"ع"هم فرموده اند:"پست ترین دانش آن است که تنها بر سرِ زبان است و والاترینش آن است که در جوارح و جوانحِ انسان آشکار گردد. همگان واقف اند که استاد رحیل، میر فتّاح شفیعی به علمِ متعهِّد،مزیَّن بود و همین آراستگی اش به علم نافع،از او چهره ای ماندگار ساخته است.علمی که"گِره از کار فروبسته"ای نگشاید و افقی روشن،فراراه متعلِّمان ترسیم نکند،حجابی ست اکبر و ویرانگر.عالمان و دانشوران،هماره به زینتِ فروتنی،کفِّ نفس و طهارت روح،آراسته بوده اند و قاموس حیاتشان،از دنیاگرایی،عُجب و ترفع طلبی، ناپاکدستی و رذائل اخلاقی پیراسته بود.به تعبیر سعدی:/دعوی مکن که برترم از دیگران به علم/چون کِبر کردی از همه دونان،فروتری/سعدی،بِشُوی لوح دل از نقشِ غیر او/علمی که ره به حق ننماید، جهالت است/یا در گلستان گفته است: "علم از بهر دین پروردن است،نه از بهر دنیاخوردن.
حکیمان و اهل سلوک، علمی را که مقرون به عمل نبوده تا بدان وسیله،باری را از دوش مردم بردارد، ملامت کرده اند و نکوهیده اند که خواجه شیراز چه نیکو فرموده است:/نه من زِ بی عملی در جهان ملولم و بس/ملامت علما هم زِ علم بی عمل است/
یا آنجا که سروده است:/فلک به مردم نادان دهد زمام مراد/تو اهل فضلی و دانش،همین گناهت بس/
وااسفا در این آشفته بازاری که برخی از مجاری نامشروع و از مجرای پول های ناپاک و بادآورده، مدرک های بی درک و بادآورده را فراچنگ می آورند که تبعات مترتِّب برآن در اقتصاد،فرهنگ و سیاست،مصیبت آور است،بودند و هستند معلِّمان و ادیبانی پاک ضمیر در این سرای کهن بسان"میر فتّاح" که با عرقِ روح و ریاضت جان،دل به دریای علم و معرفت زده و از این لُجَّه لایتناهی،جرعه های معرفت نوشیده است.
استاد شفیعی،عمر ذی قیمتش را به سرمایه گذاری بلندمدت یعنی تربیت متعلِّمانی پاک سرشت سپری نموده که اکنون غالباََ قامت کشیده و بالنده، خلقی از وجود ذی جودشان در ساحَت های گوناگون متبرِّک اند و متنعِّم.مِسِّ وجود بسیاری در مکتب خانه اش زراندود و مطلّا شده و از سبوی معرفتش، جامِ جان خویش را سیراب کرده اند و به قول جناب مولوی:/کاملی گر خاک گیرد زر شود/ناقص ار زر بُرد،خاکستر شود/کارِ مردان روشنی و گرمی است/کارِ دونان،حیله و بی شرمی است/علم های اهل تن،احمالشان/علم های اهل دل، حمّالشان/علم چون بر تن زند،باری شود/علم چون بر دل زند،یاری شود/طرفه
آن که آن رحیلِ سعید،از آفت اشتهار و خودشیفتگی که برخی بدان دچارند، اعراض می کرد و اشتهار خود را در گمنامی می دید و این است راز جاودانگیِ خوبان خدا.
مُصاحبت با ایشان، دلنواز بود و درس آموز؛ترنُّمِ کلامش بدون هیچ تکلُّفی،جان مصاحبانش را نوازش می داد که گفته اند:"جانا بهشت، صحبتِ یاران همدم است".تبحُّرشان در متون نظم و نثر پارسی،تاریخ ادبیات، معانی و بیان و بدیع و تکنیک زبان،بر اهل ادب،پوشیده نیست؛با این همه،سجیِّه صمت و سکوتشان هماره دلنشین بود و قابل اعتناء.
جان کلام این که: "میر فتّاح" در آوردگاه تعلیم و تربیت،معلِّم فاتحی بود که با مفتاح معرفت،دروازه های مدرسه عشق را فتح کرد و مآلاََ در همین مسیر هم آسمانی شد.در پایانِ این وجیزه،چند بیت از دلسروده هایم را هم به روان جاری آن معلِّم رحیل،حواله می کنم؛"تا نگویند که از یاد،فراموشانند":/آی فتّاحِ سخن پردازم/به تو ای سروِ ادب،می نازم/من چه دارم که به پایت ریزم /جز همین شعر ِترِ ناچیزم/آخر ای خوب خدا،می دانی/که تو در یادِ دلم می مانی/یادِ سبز تو،فراموش مباد/شعله عشقِ تو خاموش مباد/با ارادت تمام و اخلاص مدام

سیاوش نریمان ۱۴۰۰/۱/۲۴

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار