تابناک ایلام علی اصغر اسدی ::چند روزیست مرگ یک دختر 12ساله ساکن روستایی دور افتاده در شهرستان هلیلان که بر اثر خودکشی بدلیل فقر در صدر اخبار رسانه ها وبحث فضای مجازی استان و کشور قرار گرفته است . عمق این فاجعه دردناک به اندازه ای بزرگ بود که با قرار گرفتن بر موج مجازی ،مرزهای کشور را در نوردید واینک می توان در شبکه های اجتماعی متعدد ردی از این رویداد تلخ را مشاهد کرد.
ما معمولا عادت داریم در واکنش به چنین رویدادهایی که احساسات را بر می انگیزد ،اولا بدون تحقیق و بررسی میدانی تنها با استناد به شنیده ها وتکیه بر نوشته های موجود درفضای مجازی در باره یک رویدادها قضاوت کنیم .دوما تا چند روزی با شدت بر این موضوع تمرکز نماییم ،با خروجی حضور چند مدیر بر کانون حادثه وچند عکس یادگاری و انتشار آن در فضای مجازی وتمام و سوم اینکه این موضوع را به دست فراموشی سپرده وتا اتفاق مشابه وریداد دیگری به حال خود رها می کنیم.
تا حالا اتفاقات وحوادث متعددی از این دست در همین منطقه محروم زردلان شاهد بوده ایم ،نمونه اش پرونده کودک همسری ،محرومیت گاودول و اینک خودکشی یک دختر 12ساله از شدت فقر !که ابتدا موضوع با آب وتاب در دستور کار رسانه ها قرار گرفته است . مسئولین بدلیل قرار گرفتن در زیر فشار افکار عمومی ،با تجویز مُسکن درد را ساکت کرده و موضوع رابه حال خود رها کرده اند .یقینا پرونده این خودکشی هم از دستور کار خارج خواهد شد و موضوع به فراموشی سپرده می شود ،فقط تنها چیزی که می ماند ،محرومیتی است که به بستر تمامی بلاها و اتفاقات تلخ این روزهای زردلان تبدیل شده است .
در طول این یکی دو روز بحث ها واظهار نظرهای گوناگونی از وضعیت معیشتی این خانواده وچرایی خود کشی این دختر از سوی مسئولین ورسانه ها مطرح شده است . هر کسی به دنبال این بوده تا دامن خود را از این اتفاق ناگوار پاک کند ،برخی نیز با اظهار نظرهای شتاب زده فضا را برای تسویه حساب های شخصی مهیا دیده و به گونه ای دیگر تحلیل وتفسیر کرده اند .
اما امروز مدیر این رسانه شخصا وارد گود شد تا با قرار گرفتن در بطن ماجرا و بازدید میدانی از وضعیت روستا ،وضعیت معیشتی ساکنین ،رفاهیات مردم این روستا ،وضعیت خانواده دختر 12 ساله ،به رشته تحریر در آورد آنچه را که به چشم خود دیده است ،اینجا دنبال مقصر نمی گردیم ،بنا هم نداریم کسی را محاکمه نماییم ،اما آنچه را حقیقت است روایت می کنیم ؛
ساعت 11 قبل از ظهر روستای کهره را به سمت زردلان ترک کردم ،قبل از ترک شهرتوحید و حرکت به سمت روستای گلدره از توابع زردلان ،سری به فرمانداری تازه تاسیس هلیلان زدم تا با کسب اطلاعات بیشتر روانه منطقه ای شوم که بارها از محرومیت وفقرش شنیده و نوشته ام !گفتند که ساعتی پیش فرماندار به اتفاق بچه های سپاه وکمیته امداد برای کمک به خانواده دختر 12ساله گلدره ای راهی این روستا شده اند .
به تشخیص خودم از فروشگاه شهر توحید مقداری مایحتاج روزانه برای خانواده هدف خریداری وروانه جاده زردلان شدم. هر مقدار که مسیر را پشت سر می گذاشتم آثار محرومیت منطقه بیشتر نمایان می شد ،از همین وضعیت جاده باریک وسرشار از چاله چوله های آزار دهنده مشخص بود که محرومیت واژه ای مرادف با تبعیض ،فراموش شدن و بی توجهی است .
نزدیک به 70کیلومتر مسیر را طی نمودم که تقریبا نیمی از آن از دل حوزه سرزمینی استان کرمانشاه (جلالودند)می گذشت . اینجا یک موضوع برای من رسانه ای کاملا مشخص وقابل تمییز بود ،بی تعارف باید بگویم ؛وضعیت عمران وآبادانی روستاها و جاده های قرار گرفته در حوزه سرزمینی دو استان ایلام وکرمانشاه ، نمایانگر میزان برنامه ریزی ونوع نگاه مسئولین دو استان به مقوله محرومیت زدایی و فرهنگ کار وتلاش شهروندان برای برون رفت از وضعیت جاری زندگی اشان بود !
بگذریم ؛ با راهنمایی راننده یکی از خودروهای عبوری مسیر را از یک دوراهی به سمت گلدره در پیش گرفتم ،بیش از 15کیلومتر جاده پر پیچ وخم از میان جنگل های انبوه وطبیعت بکر این منطقه را پشت سرگذاشتم ،طبیعتی زیبا که در کنار تمامی محرومیت و فقر مستولی شده بر روستاهای منطقه زردلان ،تصویر زیبا و آرامبخشی را از این خطه بکر و با طراوت ،پیش روی هر رهگذری به نمایش می گذارد.
به روستای گلدره رسیدم ،با پرسش از یکی از اهالی که اتفاقا عمومی دختر 12 ساله داستان غم انگیز قصه مابود به نزدیک خانه محل سکونت این خانواده رسیدم. خانه ای که ظاهر آن بیانگر باطن محقرش بود را بعنوان محل زندگی زینب به من نشان دادند .
با راهنمایی عموی بچه ها وخوش آمدگویی مادر زینب که خانمی نه چندان میانسال نشان می داد ،به اندرونی اشان پاگذاشتم ،اتاقی تقریبا 50متری که هم هال ،هم پذیرایی ،هم اتاق خواب و هم آشپرخانه اشان بود .چیزی که دراین اتاق برایم جالب توجه بود ،بخاری قدیمی هیزمی بود که نتوانستم حضورش را با وجود عبور خط گاز صادراتی 48اینچی از کنار روستا و تابلوسبز رنگی که رویش نوشته بود " طرح جایگزینی سوخت فسیلی روستای گلدره از محل اعتبارات طرح صیانت "هضم کنم.
در این اتاق علاوه بر مادر خانواده یک دختر هشت یا نه ساله و دو پسر کوچک سه چهارساله بعنوان تنها خواهر ودو برادر زینب داستان ما حضور داشتند ،بچه هایی معصومی که از سر ورویشان فقر ، حسرت و آرزوهای بیشمار می بارید ،بچه هایی که نه در دستانشان تبلت و دسته گیم نت بود و نه اینکه می دانستند شبکه کوک چیست !بزرگترین آرزوی پسر های خانواده داشتن سه چرخه و دختر هم یک عروسک بود تا بتواند درددل های بی شمارش را با او در میان بگذارد !
برای دیدن محل این اتفاق دردناک راهی اصطبل شدیم ،یکی دو اتاق تو در تو مملو از فضولات حیوانی که تا سالها قبل محل زندگی خانواده بود ! سقف چوبی اما کوتاه اصطبل روایت گر دقیقه های پایان عمر زینب بود ! دقایقی که شاید در دآور ترین لحظه های زندگی این دختر معصوم بود !روایتگر پشیمانی این دختر از تصمیم وحشتناکی که برای غلبه بر دردهای بیشمار زندگی اش گرفته است !
با این اوصاف اندازه سقف تا کف اصطبل از قدر وقواره یک دختر 12ساله بلندتر نشان می داد ،این ابهام را از مادرش پرسیدم که یک قابلمه کوچک دودی را نشانم داد وگفت روی این پا گذاشته است ،خودش روی آن رفت ونحوه قرار گرفتن زینب را به نمایش گذاشت ،اما با این حال دست مادرش هم به زور تیرهای سقف را لمس کرد!!
در سمت شرق خانه محل سکونت خانواده زینب ،ساختمان نیمه کاره آجری را دیدم که با رعایت اصول ساختمان سازی بنا شده بود ،ساختمانی بدون سقف که مشخص شد باحمایت بهزیستی در حال بنا شدن است ،ساختمانی که در صورت تکمیل آن می تواند سرپناه بسیار مطلوبی برای خانواده باشد چرا که نمونه آن در روستا یافت نمی شود !
مادر خانواده از نداشتن درآمد زبان به گلایه گشود ،از شوهرش که توانایی کار ندارد ،اما این را نگفت که طبیعت زندگی در روستا یعنی تولید شغل ،یعنی چرخش امور معیشت بر پایه کشاورزی ،دامپروری و باغداری !نمی شود که دست بر روی دست گذاشت و منتظر بود تا از آسمان شغل ببارد ،در یک روستای دور افتاده ،با قناعت پایین ،با پرورش چند رواس گوسفند ،چند راس گاو ،چند قطعه مرغ امور به راحتی خواهد گذشت ،البته اگر آسیب اجتماعی رایج در این منطقه اجازه بدهند!
آنگونه که در گزارشات خوانده بودم ،تصویری که از روستای گلدره در ذهنم شکل گرفته بود با آنچه که دیدم تفاوت چندانی نداشت ،اما این تصویر چندان هم برایم غیر منتظره نبود، با این تفاوت که در این روستا هم آب لوله کشی بود ،هم برق ،هم روشنایی معابر ،هم آنتن های تلویزیونی پشت بام که گویای حضور برنامه های صداو سیما در این روستای دورافتاده و تنها مدرسه ابتدایی این روستا که در کنار جاده بود .
یک نکته برایم حائز اهمیت بود که باید مورد توجه دستگاههای خدماتی قرار گیرد ،روستای گلدره علیا وسفلی چیزی حدود دویست تا پانصد متر از هم فاصله دارند ،به لطف نیروهای جهادی یک باب خانه عالم ،خانه بهداشت ومسجد برای این روستا احداث شده است .وضعیت ساختمان خانه عالم وخانه بهداشت نشان داد که قابل استفاده هم نیستند ،یعنی اینکه این نیروها ابتدا نیاز سنجی نکرده اند ،لازم است ابتدا نیازهای واقعی مردم احصا شود سپس براساس آن مبادرت به کار عمرانی کرد !در روستایی که اصلا عالم وجود ندارد ،خانه عالم به چه کار می آید ؟
وضعیت روستا که در دل کوهستان وجنگل های انبوه قرار گرفته است همانند سایر روستاهای کوهستانی ایرانی بهترین ومناسب ترین مکان برای پرورش دام است ،همان نکته ای که اغلب ساکنین روستا آن را فهمیده اند و اکنون هم بدان اشتغال دارند ،نهادهای حمایتی با اعطا تسهیلات در این حوزه می توانند اشتغال روستاییان را بهبود بخشند . اگرچه جمعیت بالای دام موجود دراین روستا نشان می دهد که خود قبل از دیگران به این درک رسیده اند که منطقه اشان مستعد چه فعالیتی است .
نتیجه گیری :
اگر چه در بیشتر مطالب اینچنینی سعی می شود که نتیجه گیری به مخاطب واگذار شود ،اما با این حال بررسی وضعیت زندگی روستای گلدره ،معیشت ساکنین و خانواده دختر 12ساله ای که دلیل تهیه این گزارش بود نشان می دهد که مردم روستای گلدره همانند بسیاری از روستاهای محروم این منطقه بیشتر از فقر مالی از فقر فرهنگی رنج می برند .
در این روستا ملزومات اولیه همچون جاده ، آب ،برق ،مدرسه و گیرنده تلویزیونی مشاهده می شود ،اما دولتها به اندازه حق مردم این روستا وظیفه خود را ادا نکرده اند ،این را می شود از رخسار جاده های قدیمی و پر از چاله وچوله وضعیت بهداشتی پیرامون روستا ومحیط زندگی ساکنین استنباط کرد .
اما در قضیه خودکشی ومرگ این دختر دوازده ساله نمی شود یک دستگاه ویا یک مدیر را گناهکار دانست ،چرا که این سطح از فقر فرهنگی ،اقتصادی ورفاهی نیاز به طرح وبرنامه قابل اجرایی دارد که کلیت نظام از دستگاههای اجرایی گرفته تا حاکمیتی از نهادهای حمایتی گرفته تا بنیاد های اقتصادی در این حوزه قصور وکوتاهی داشته اند .
مرگ یک کودک ابتدایی که فی البداهه تصمیم به پایان بخشیدن به زندگی اش گرفته است موضوعی قابل هضم نیست ،اما دلیل این مرگ اگر هم عدم تامین نیازهای اولیه اش بوده باشد ،این قصور می تواند ابتدا متوجه بی خیالی و بی توجهی پدر خانواده در تامین نیازهای اولیه فرزندان بشود ،سپس متوجه کلیت کشور است که به رغم گذشت چهل سال از عمر انقلاب ،تاکنون طرحی پایدار برای تغییر چهره این مناطق و دگرگون نمودن فرهنگ رندگی مردم این منطقه ارایه نکرده است .
وضعیت زندگی مردم این روستا تقریبا به گونه ایست که بیشتر آنان از نظر رفاهیات در یک سطح قرار دارند ،بنابراین تمرکز بر این که یک کودک به خاطر عدم تامین لباس مرتکب چنین عمل هولناکی شده باشد ودستگاههاتصور کنند با هجوم به این روستا و ارایه کمک ها به خانواده در کاهش آسیب نقش آفرینی می کنند ،تصور غلطی است که چه بسا تشدید این وضعیت را به دنبال داشته باشد ،چرا که پاک کردن صورت مساله نمی تواند بر اصل مساله تاثیری داشته باشد !
ذکر این نکته ضروری به نظر می رسد که استفاده مکرر از واژه " محرومیت " برای روستاهای این منطقه ،پناه گرفتن مردم این روستاها در پشت این واژه برای نیل به اهداف خویش ورواج فرهنگ گدا پروری در چنین مناطقی از جمله علت های اصلی بی خیالی مردان این دیار برای تشدید تلاش ها بمنظور خروج از وضعیت حال حاضر آنهاست .
در منطقه ای که شرایط برای زندگی دامپروری محور مهیاست ،اگر دولت ودستگاههای حمایتی بتوانند با اعطا تسهیلات ارزان زمینه اقتصادی سازی این شغل را فراهم آورند بعید است در کوتاه مدت نتوان شاهد دگرگونی چهره این منطقه وایجاد تغییر در وضعیت زندگی ساکنین آن نباشیم.
اگر هم اراده تغییر در وضعیت زندگی هم از سوی مردم وهم از سوی مسئولین وجود داشته باشد ،می توان با تجمیع روستاهای کوچک منطقه در یک نقطه خاص وساختمان سازی بر اساس الگوهای نوین ،بهبود محیط زندگی و درکنار آن استمرار مشاغل مستعد همچون دامداری و کشاورزی و یا باغبانی در اراضی مستعد وبا تغییر در شرایط زندگی، امید به ادامه زندگی را به فرزندان آنان هدیه داد .
تهیه طرح محرومیت زدایی با پیوست فرهنگی واجتماعی و چشم انداز دو یا سه ساله می تواند مشکلات روستاهای این منطقه را به حداقل برساند . تمرکز بر شیوه های مقطعی نظیر کمک به خانواده های محروم و ترویج سبک وسیاق گداپروری در این مناطق به زیان آنان تمام خواهد شد ،شاید پدران آلوده به آسیب اجتماعی رایج منطقه از این شیوه برای فرار از مسئولیت های زندگی بهره مند شوند،اما یقینا در آینده این آسییب گریبان کودکان ،نوجوانان وحوانانشان را خواهد گرفت .
خلاصه اینکه تاکنون دولت های متعددی امده ورفته اند ،مدیران دستگاههای متعددی از این روستا سرکشی کرده اند ،کاندیدهای زیادی برای جذب رای به این منطقه عزیمت وبه مجلس راه یافته اند ،یعنی اینکه در طول دهه های اخیر کسی نمی تواند ادعا کند که از وضعیت زندگی ومحرومیت منطقه زردلان خبر ندارد .پس اگر در این وضعیت دنبال مقصر بگردیم ،باید گفت همه دستگاههای دولتی وحاکمیتی ومدیرانی که آمده ورفته اند ویا الان بر کرسی مدیریت تکیه زنده اند در شکل گیری این وضعیت واستمرار آن نقش دارند وباید پاسخگو باشند ،پاسخگویی به سبکی که امروزه باب است کارساز نیست ،بلکه برای برون رفت از این وضعیت باید طرحی نو ریخت ،طرحی که دائم باشد نه مقطعی ،چاره ساز باشد نه مُسکن،ایمان به اجرایی شدن آن وجود داشته باشند ،نه برای تظاهر نمایش ورفع تکلیف !