ساختار نظم جهانی از موضوعات بسیار مهمی است که زیربنای بسیاری از تحولات بین المللی قرار گرفته و به عنوان عنصری مهم، همواره در معادلاتی که رفتار کشورها را سامان میدهد، نقش آفرینی کرده. علاوه بر این میتوان گفت که در کنار بعد مادی و ساختاری مؤلفه نظم جهانی که کشورها مجبور به تبعیت از آن در مواجهه با تحولات منطقهای و بین المللی هستند، این مؤلفه دارای بُعدی روانی و فراساختاری است که چه بسا از بعد مادی آن اهمیت بیشتری دارد و همواره در آستانه تغییرات ساختار نظم جهانی شاهد تغییر در این بعد نامحسوس خواهیم بود.
بعد فراساختاری نظم جهانی بر این قانون نانوشته تکیه دارد که برخی کشورها در رأس هرم قدرت و نظم جهانی قرار دارند و نزدیکی به آن ها و برقراری ارتباط راهبردی با آن ها سبب تأمین بهتر منافع میشود و کشورها تلاش میکنند در مسیر جریان جهانی منافعی قرار میگیرند که سرچشمه آن ها از این قدرتها منشعب شده است، این در حالی است که از حیث مادی این باور میتواند با واقعیت تطبیق نداشته باشد موضوعی که در سالهای اخیر همواره مورد اشاره بسیاری از تحلیلگران بینالمللی بوده است و در حالی که آمریکا در دهههای اخیر به عنوان قدرت برتر جهانی مورد توجه غرب و برخی کشورهای شرق بوده از معضلات ساختاری به ویژه در حوزه اقتصاد رنج میبرده است به گونهای که این کشور تبدیل به بدهکارترین کشور جهان شده است.
از اینرو میتوان گفت توجه به بعد روانی و فراساختاری نظم جهانی توان درک آینده نظم جهانی را به ما خواهد داد بنابراین میتوان نتیجه گرفت ساختار نظم جهانی در حال تغییرات ویژهای است که آمریکا نه تنها به عنوان قدرت برتر در آن جایگاهی نخواهد داشت بلکه در پلههای بسیار پایین قدرت جهانی قرار خواهد گرفت، از جمله شاخصههای این تغییر عبارتست از:
1- تغییر در نگرش کشورهای جهان از جمله دولتهای غربی نسبت به پایداری ساختار سیاسی- اجتماعی آمریکا با توجه به عملکرد دولت پیشین آمریکا و شوریدن سرمایه اجتماعی آمریکایی علیه سرمایه سیاسی و ایدئولوژیک این کشور؛
2- ظهور و تقویت چشمههای جدید منافع بینالمللی در حوزههای فراآتلانتیک (از جمله چین، روسیه و هند) و تقویت این باور که قرار گرفتن در مسیر این چشمهها به تأمین هرچه بهتر منافع کمک خواهد کرد؛
3- افزایش فاصله راهبردی کشورهای جهان به ویژه اتحادیه اروپا از آمریکا به عنوان قدرت برتر جهانی و تأکید روزافزون بر زعامت درون قارهای، منطقهای و راهبرد فراآتلانتیکی؛
4- شکلگیری این باور در میان کشورهای جهان که کاخ سفید همچون گذشته قادر نیست فرآیندهای تحولی جهانی و بعضا منطقهای را کنترل کند و اذعان به چندبعدی شدن قدرت در جهان و غیرقابل کنترل شدن و تمرکز ناپذیر شدن آن توسط بسیاری از تصمیم سازان و تصمیم گیرندگان آمریکایی و غیرآمریکایی و همچنین تقویت انباشت قدرت در میان کشورهای مستقل و غیر وابسته منطقهای.
خلاصه اینکه تغییر در بعد روانی و فراساختاری نظم جهانی و کاهش جایگاه آمریکا در این حوزه بیشک تغییر در بعد ساختاری و مادی جهان را به زودی رقم خواهد زد و ساختار نظم جهانی بر اساس ظهور قدرتهای فراآتلانتیک جدیدی همچون چین، روسیه و هند و نقش آفرینی فعال قدرتهای منطقهای شکل خواهد گرفت، تغییری که ساختارهای سازمان های بینالمللی از جمله سازمان ملل و شورای امنیت و مناسباتی مانند حق وتو را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد.