شهید استاد شیخ الاسلام با قلب با مردم حرف میزد نه با زبان/ بعضی از روحانیون امروز به حرفها خودشان باور ندارند، ولی انتظار دارند که دیگران باور کنند
در دوازدهمین سالگرد شهادت مظلومانه شهید استاد شیخ الاسلام هستیم که توسط فرقهها تکفیری متاسفانه در شب ۲۷ ماه مبارک رمضان سال ۱۳۸۸ در جلوی مسجد به درجه رفیع شهادت نائل گردید. آن شب برای بنده انصافا شب سخت و دردناکی بود و برای بنده جای سوال بود که که چطور فرقهها تکفیری که ادعای توحید و جهاد میکردند شخصیتها مثل استاد شیخ الاسلام را با زبان روزه شهید میکنند؟
به گزارش تابناک کردستان، اما واقعیت این بود که این گونه اقدامات نشانه حق بودن استاد شیخ الاسلام و همچنین نشانه یک لکه سیاه بر پیکر بی وجود این فرقهها تکفیری است و نقاب را از صورت آنها برداشت تا آن چهره غیر انسانی و غیر دینی خودشان را برای همگان آشکار و برملا کنند. در واقع فرقه باطل به جز ترور کردن و توهین کردن به دیگران نمیتوانند کاری انجام دهند و فاقد محتوا و ماهیت هستند و به جز ادعاها پوچ هیچ محتوایی ندارند.
امروز بعد از ۱۲ سال از شهادت مظلومانه استاد شیخ الاسلام میگذارد و نام و شهرت ایشان همچنان بر سر زبانها جاری است و این نشانه هستی و زنده بودن واقعی انسان هاست که بعضیها از جمله تکفیریها و جریانها غیر دینی ادعا میکنند که هستی و زنده بودن در این دنیای خاکی نهفته است و به جز این دنیای نمیتوان دنیای دیگری را تصور کرد.
مشکل این آقایان اینست که هنوز انسان را به خوبی درک نکرده اند و جایگاه او را در نظام هستی نشناختند و صرفا انسان را از لحاظ مادی معنی میکنند، در حالی که انسان، چون در این جایگاه و مقام انسان بودن قرار دارد و همچنین مسئله معنا و وجود انسان را نمیتوان در این دنیای فیزیکی خلاصه کرد. ما در یادداشتها گذشته به این مسئله اشاره کردیم که اگر انسان صرفا بعدُ مادی داشته باشد باید در مورد کرامت و شرافت این انسان سوال کرد که این کرامت انسان به کدام جنبه نسبت داده میشود؟ همچنین اگر انسان فقط بعُد مادی داشته باشد پس برتری انسانها چگونه بررسی میشود؟
نمیتوان گفت این برتری را باید به بعدُ مادی داد، چون در آن صورت بین نژادها و اقوام مناقشه و درگیری رخ خواهد داد که امروز متاسفانه شاهد این مصبیت هستیم و همه نژادها و اقوام احساس برتری نسبت به یکدیگر دارند که ما در یادداشتها مربوط به ناسیونالیسم کوردی به آن اشاره کردیم؛ بنابراین برتری انسانها به بعُد مادی مربوط نمیشود و همه نژادها و اقوام از لحاظ انسان بودن و همچنین داشتن مقام انسانیت برابر هستند و کسی نمیتوان آن را از دیگران سلب کنند، بلکه این برتری در درک و جایگاه انسان در نظام هستی است و حرکت در مسیر انسانیت نشانه برتری است که از این لحاظ دین اسلام همه انسانها را مورد مخاطب خودش قرار داده است.
این مقدمه را از این جهت اشاره کردیم که برای خوانندگان محترم روشن شود که انسان بودن در اصل خویش همان وجود بعُد غیر مادی است که باعث بزرگی و کرامت میشود و همچنین این بعُد غیر مادی مسئله هستی و زنده بودن را ثابت خواهد کرد، وگرنه داشتن بعُد مادی دلیل برای انسان بودن ما نیست، زیرا همه اجسام و اشیا چه زنده و چه غیر زنده در داشتن بعُد مادی مخرج مشترک دارند.
این مسئله در مورد شهید شیخ الاسلام صادق و درست است و ایشان از لحاظ بعُد غیر مادی بودن نسبت به دیگران برتری دارد و این برتری بین انسانها نه از لحاظ مادی بلکه از لحاظ شناخت و درک حقیقت قابل مشاهده است.
خداوند بزرگ در قرآن کریم میفرماید"آنهایی که میداند و آنهایی که نمیداند برابر نیستند" این سخن در مورد شهید شیخ الاسلام صادق بود که ایشان این نکته را به خوبی درک کرده بود که اصل انسان بودن همین دانایی و شناخت است و برای این دانایی باید از تقسیم بندیها مادی از جمله نژادها و اقوام عبور کرد و به فطرت و ذات واقعی انسان که همان سیراب کردن روح حقیقت جوی است دست پیدا کرد.
از این نظر استاد شیخ الاسلام در بین روحانیت متاسفانه یک استثنا بود و مابقیه روحانیت نه براساس روح حقیقت جوی انسان بلکه براساس منافع شخصی خودشان سخن و یا حرف میزنند و هر وقت راه و روش رسیدن به منافع آنها تغییرکنند مسلما سخنان و حرفها آنها هم تغییر خواهد کرد.
امروز نه فقط روحانیت این مشکل را دارند بلکه جریانها ناسیونالیسم هم از این داستان جدا نیستند و آنها هم براساس منافع قومی و سیاسی سخن میگویند و هیچ کدام از آنها نمیتواند ادعای کسب شناخت کنند و دلیل آن اینست که آنها هنوز در تقسیم بندیهای سیاسی و قومی اسیر و زندانی شده اند و کسب شناخت نیاز به آزادی از این تقسیم بندیها دارد، این نوع آزادی انسان را با حقیقتها دنیای آشنا خواهند کرد و دنبال سیراب کردن روح حقیقت جوی انسانی خواهد بود که در مورد روحانیت و همچنین جریانها سیاسی و قومی متاسفانه صادق نیست.
از طرف دیگر استاد شیخ الاسلام از لحاظ آزادی نمونه و الگوی برای مابقیه جریانها دینی و غیر دینی است، ما در یادداشتها امام حسین به آزادگی امام حسین اشاره کردیم که ایشان از جنبههای غیر انسانی آزاد بود و معنی آزادی همین آزادی بودن از جنبهها مادی است تا انسان بتوانند وجود خودش را بهتر بشناسد و استاد شیخ الاسلام هم از این لحاظ آزاد بود و خودشان را اسیر و زندانی جریانها سیاسی و قومی نمیکرد و دلیل آن آگاهی و شناخت استاد از انسان بود و انسان شناسی شهید شیخ الاسلام انصافا کامل و جامع بود.
استاد شیخ الاسلام این نکته را فهمیده بود که اگر انسان تابع جریانها سیاسی و قومی باشد مسلما باید به فلان جریان سیاسی خدمت میکرد و مابقیه افراد و انسانها دیگر را باید فراموش کنند و همیشه در جهت فریب دادن مردم و توجیه اقدامات غلط و اشتباه آنها حرکت کنند که در این صورت انسان اسیر و نوکر جریانها سیاسی و قومی میشد.
اما نکته مهم اینجاست که استاد شیخ الاسلام در دفاع از مردم و جامعه هیچ وقت تحت تاثیر جریانها سیاسی و قومی قرار نگرفته بود و همیشه حرف حق و درست را بر زبان خودش جاری میکرد و برای ایشان مهم نبود که طرف مقابل چه تصوری از استاد داشته باشد.
در واقع طرف حساب استاد شیخ الاسلام شخصیتها سیاسی نبود بلکه فطرت انسانی و روح حقیقت جوی برای استاد مهم بود و هر کجا لازم و ضروری بود ایشان بر علیه باطل حرف میزند، اما امروز روحانیت و طبقه خواص ما نه براساس شناخت و آگاهی دادن به مردم بلکه بیشتر براساس راضی کردن و خشنود کردن مردم و جامعه حرف و سخن میگویند.
به عبارت دیگر این آقایان امروز براساس مخاطبان خودشان سخن و حرف خودشان را تغییر میدهد و به همین دلیل جامعه و مردم خیلی این آقایان را جدی نمیگیرند و این عامل باعث شده است سخنان آنها نفوذی زیادی در دل و قلب جامعه نداشته باشد.
اگر امروز جامعه به حرف روحانیت و طبقه خواص گوش نمیدهند و آنها را جدی نمیگیرند صرفا یک دلیل بیشتر ندارد و آن اینست که این قشر برای جامعه و مردم سخن نمیگویند و سخنان آنها از روح انسانیت بیرون نمیآید بلکه براساس رسیدن به جنبهها مادی خودشان سخن میگویند و امروز مردم این مسئله را درک کرده اند.
به همین دلیل امروز جامعه و قشر جوانان با روحانیت سر سازگاری ندارند و تلاش و کوشش روحانیت بری آشتی کردن با جامعه به نتیجه مطلوبی نخواهد رسید و نسل جوان را نمیتوان با سخنان بدون محتوا و ماهیت سیراب کرد. مشکل اصلی امروز در قشر روحانیت و طبقه خواص ما اینست که خودشان هم به حرفها و سخنانی که میگویند ایمان و باور ندارند، ولی انتظار دارند که دیگران آن سخنان را قبول کنند.
اما در مورد استاد شیخ الاسلام این قضیه کاملا برعکس بود و سخنان ایشان در دل و قلب جامعه نفوذ میکرد و رنگ و بوی صداقت و ایمان را میداد و جوانان انصافا استاد شیخ الاسلام را با دیگر روحانیت جدا میکردند و تا امروز نام و یاد ایشان همچنان بر سر زبانها جاری است.
دلیل این ماندگاری در قلب و وجود جامعه این بود که استاد شیخ الاسلام با طبقه خواص از جمله روحانیون ظاهر نما و جریانها سیاسی و قومی بر سر مردم و جامعه هیچ وقت معامله نمیکرد و برای ایشان خدمت به مردم از هر چیزی بالاتر بود و یکی از دلایل شهادت ایشان همین خدمت به شناخت و آگاهی برای جامعه بود که متاسفانه مورد نفرت تکفیریها قرار گرفت و جانش را برای مردم و حقیقت فدا کرد و شهادت مظلومانه ایشان بار دیگر مفهوم انسان بودن و سیراب کردن روح حقیقت جوی انسان را همانند امام حسین علیه السلام را در عالم بشریت روشن کرد.
مختار سلیمانی