گزارش «خراسان شمالی» از پاتوقی در مرکز شهر
شما بارها در مورد فروش مواد مخدر در محلات حاشیه نشین گزارش نوشته اید اما چرا همیشه به سراغ حاشیه شهر می روید، در قلب بجنورد هم افراد به راحتی مواد مخدر جابه جا می کنند.
کد خبر: ۲۶۰۰۷۲
تاریخ انتشار: ۲۴ تير ۱۳۹۵ - ۰۸:۵۱ 14 July 2016
شما بارها در مورد فروش مواد مخدر در محلات حاشیه نشین گزارش نوشته اید اما چرا همیشه به سراغ حاشیه شهر می روید، در قلب  بجنورد هم افراد به راحتی مواد مخدر جابه جا می کنند. این صحبت ها را یکی از شهروندان بجنوردی در تماس با تحریریه روزنامه «خراسان شمالی» مطرح می کند و از ما می خواهد تا به یکی از مناطق مرکزی  شهر برویم و از فروش آسان مواد مخدر در این محدوده گزارشی تهیه کنیم. این شهروند در پاسخ به این سوال که در کدام قسمت این محدوده و در چه ساعاتی مواد مخدر فروخته می شود می گوید: در اطراف این محدوده  و 24 ساعته این مسئله وجود دارد. وی ادامه می دهد: اغلب مسافران عبوری از بجنورد از این محدوده عبور می کنند و این زیبنده شهر بجنورد نیست و  باعث بدنامی شهر نزد مردم دیگر استان ها می شود. وقتی دوباره بر این که آدرس بیشتری از چگونگی فروش مواد در این محدوده بدهد اصرار می کنم، آدرس کافه ای را می دهد و می گوید بیشتر خرید و فروش مواد در اطراف این کافه رخ می دهد. روز بعد از صحبت های این شهروند راهی محدوده یاد شده می شوم. هنگام رسیدن به محدوده مورد نظر به سراغ مرد کفش دوزی می روم و با بیان صحبت های فرد تماس گیرنده از او در مورد این موضوع می پرسم که آن را تأیید می کند و می گوید: فروشنده های سیار زیادی در این محل اقدام به فروش مواد مخدر می کنند. وقتی از او می پرسم که آیا  این موارد را با چشم خودش دیده است نیشخندی می زند و می گوید: این جا معدن مواد مخدر است! وقتی از او می خواهم بیشتر راهنمایی ام کند آدرس همان کافه فرد تماس گیرنده را می دهد. برای تحقیق بیشتر به سراغ دیگر کسبه این محدوده می روم که اغلب آنان این موضوع را تأیید می کنند و البته بیشتر آدرس خرید و فروش مواد در کافه و اطراف آن را می دهند.
یکی از کسبه البته می گوید: بیشتر در این محل قرص های غیر مجاز خرید و فروش می شود که بیشتر خریداران آن برخی  دانشجویان هستند. وی ادامه می دهد: در فصل امتحانات فروشندگان سیار در این محل تردد می کنند و با دیدن دانشجویان به آن ها نزدیک می شوند و با بردن نام قرص های مخدر از جمله ریتالین، متادون و یا ترامادول آنان را از فروشنده بودن خود آگاه می کنند به گونه ای که هم اکنون خیلی از دانشجویان متقاضی این قرص ها برای خرید به این محل می آیند. 
با توجه به این که بیشتر سرنخ ها به کافه مورد نظر می رسد به آن نزدیک می شوم. افرادی در نزدیکی کافه پرسه می زنند که البته برخی از آن ها فروشندگان سیار هستند و اجناس آن ها هم مشخص است. در این میان مردی با همراه داشتن نایلون نانی توجهم را جلب می کند. نگاه ها و رفتارش عادی نبود. پس از گذشت مدتی مرد میانسالی به او نزدیک می شود و مشغول گفت و گو می شوند. مرد میانسال مقداری پول به او می دهد و مرد مضطرب کیف جیبی اش را در می آورد و با کمی پاییدن اطراف بسته پلاستیکی را از داخل آن به مرد میانسال می دهد. پس از رفتن مرد میانسال آن مرد همچنان در محل می ماند.
تصمیم می گیرم وارد کافه مورد نظر شوم. در بدو ورود به کافه دو مرد رو به ورودی نشسته بودند. هر چند می گویند نباید از روی قیافه و پوشش قضاوت کرد اما هم قیافه و هم لباس های آنان تو را یاد فروشندگان مواد مخدر در فیلم ها می اندازد. با ورود من خیره نگاهم می کنند و گویا منتظر ورود من بودند. از کنارشان عبور می کنم اما با چشم هایشان دنبالم می کنند. با رسیدن به مقابل باجه کافه متوجه می شوم کافه همچون ال انگلیسی 2 تکه است و قسمت اصلی آن از بیرون کافه دید ندارد. حدود 20 صندلی در کافه تعبیه شده است که روی 16 صندلی آن افرادی نشسته بودند و بیشتر آنان علاوه بر این که یک استکان چای مقابلشان داشتند همزمان سیگاری نیز در دهانشان بود.
چای تنها چیزی است که در این کافه فروخته می شود. در تکه دوم که از بیرون دید ندارد 7 مرد دور یک میز نشسته اند که از سبیل ها و دندان های زرد و لباس های شان مشخص است حداقل اعتیاد شدید به سیگار دارند. آن ها در مورد معاملاتی صحبت و پول هایی را با یکدیگر رد و بدل می کنند. زیر چشمی آن ها را می پایم و می بینم که یکی از آن ها  بعد از بیرون آوردن چیزی از داخل جیبش، کفشش را در می آورد و آن را داخل کفشش می گذارد و دوباره آن را می پوشد. 2 مرد مقابل در همچنان سر و گوششان می جنبد. نگاهی به استکان چایم می اندازم و به دندان های زرد یکی از مشتریان نگاه می کنم و وقتی فکر می کنم که پیش از من مردی همچون او با این استکان چای خورده است در خوردن چای مردد می شوم! پس از گذشت مدت اندکی مردی با موهای پریشان، شلوار محلی گشاد و کت کثیف وارد کافه می شود و مقابل آن 2 مرد می ایستد. پس از مکث و صحبتی کوتاه ازکیف جیبی اش پول در می آورد و آن را به یکی از آن 2 مرد می دهد. آن مرد خیلی راحت و بدون نگرانی از این که دیگران آن ها را نگاه می کنند تعدادی قرص فله ای از جیبش در می آورد و به مرد خریدار می دهد. مرد خریدار بسته ای پلاستیکی از جیب کتش در می آورد و قرص ها را داخل آن می ریزد. سوالی از مرد فروشنده می پرسد که آن را نمی شنوم اما فروشنده در پاسخ می گوید: این ها مشتری خاص خودشان را دارند. مرد ژولیده از کافه خارج می شود. چایم دیگر سرد شده است اما دلم نمی آید با این استکان چای بخورم. نگاه ها را متوجه خودم می بینم. لحظه ای تصمیم می گیرم که بدون خوردن چای خارج شوم اما نگاه های خیره و ترسناک فرد مقابل در مجابم می کند که در یک لحظه استکان را سر بکشم و با خودم می گویم که ان شاءا... صاحب کافه استکان را خوب شسته باشد. با حالت بدی از چایی که خورده ام از کافه خارج می شوم اما مرد نان به دست همچنان در بیرون پرسه می زند.روزنامه خراسان شمالی
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار